تا اذان صبح؟

ساخت وبلاگ

کاش بودی ازت یاد میگرفتم

کاش بودی و ساعتها به این فکر می‌کردم که بهم حسی داری یا نه

کاش بودی و آرزو میکردم مخاطبت باشم

من رفتم

من بریده بودم

من تنها بودم

من شکسته بودم

میخواستم که تموم بشه اون برزخ

اما بهت نیاز دارم

نیاز دارم ازت یاد بگیرم

نیاز دارم اون راه لعنتی رو بهم نشون بدی

تا اذان صبح؟...
ما را در سایت تا اذان صبح؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6cafe744 بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 14:36

همانطور که ماهیگیر گفته بود...دریا سر جنگ داشت...آسمان و دریا و تاریکی دست به هم داده بودند تا مرد جوان را در راه آنچه در قلبش بود ناکام بگذارند. هنوز راه درازی درپیش بود که طوفان شروع شد. قایق کوچک همچون برگی بر سطح آب بالا و پایین میرفت. و هر ضربه ای که بر تن چوبی‌اش میخورد مانند سیلی محکمی بود که بر جسم ذهن مرد جوان فرود می‌آمد...صدای موسیقی از تن دریا برمیخواست...و با امواج سرکش ناموزونش در هم می‌امیخت...پشت پیانو مینشست و مینواخت...دریا و آسمان و پدرش غرش میکردند...اجسادی که بر سطح آب پدیدار میشدند آواز غریبی سر میدادند...دستانش را میدید که روی کلاویه ها حرکت میکنند و اشباحی که روی سطح وحشی دریا تشویقش میکنند...پارو شکسته بود؛ افق دریا همچنان ناسازگار و غرق در سیاهی بود...با خودش میگفت نباید قبل از دیدن خورشید بمیرم...نباید بمیرم...خودش را به دست تکه چوب شناور روی آب سپرده بود...یک آن چمدانی روی سطح آب به نظرش آمد...در سرش مادرش چمدانش را میبست و به دریا می‌انداخت...و بعد ناگهان همه محو میشدند و خودش را در میان طوفان تاریکی میدید که داشت با بی رحمی تمام می‌بلعیدش........... تا اذان صبح؟...ادامه مطلب
ما را در سایت تا اذان صبح؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6cafe744 بازدید : 58 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 13:57

فرض کنید ملتی انقلاب کنه

و فرزند رهبرش از کشور فرار کنه

با پول اون کشور در آسایش و آرامش زندگی کنه

و مردم کشورش به فاکِ عظمی بروند و ککش نگزه

بعد مردم کشور دوباره انقلاب کنند

این بار فرزند رهبر سابق با شعار آزادی از داخل اتاقش لیدر انقلاب بشه

برگرده...

و روز از نو روزی از نو...

این ملت فقط بین تاج و عمامه چنج میکنن

تا اذان صبح؟...
ما را در سایت تا اذان صبح؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6cafe744 بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 12:36

پاپ اسمیر و سونو واژینال گاون گاااو اصن خرن تا اذان صبح؟...
ما را در سایت تا اذان صبح؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6cafe744 بازدید : 75 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 12:36

سلام من هنوز هستم. خواهم آمد و پیامی خواهم آورد... تا اذان صبح؟...
ما را در سایت تا اذان صبح؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6cafe744 بازدید : 47 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 15:49

آرشیوم رو میخونم... غم غصه ها و شسکت ها بیخوابی ها و ... و از خودم میپرسم چرا لذت نبردم از اون روزها و سال ها؟ اون روزا که میتونستم با خیال راحت تو شهر قدم بزنم...عزیزانم رو ببوسم...بغل کنم...بخندم! چرا اینقدر دیر فهمیدم که شاد زیستن چیه؟! خدایا منو ببخش به خاطر تمام ناسپاسی هام...و تموم لحظاتی که با خودم گفتم از این بدتر نمیشه! تا اذان صبح؟...
ما را در سایت تا اذان صبح؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6cafe744 بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 17 ارديبهشت 1399 ساعت: 4:14

اون خانمه اسمش چی بود تو کلاس ویراستاری؟ نسرین؟...محدثه؟ ...صدف...آهان آزاده! موهای کوتاه قشنگی داشت که چند تارش سفید شده بودند...و دستای خالی و یه رینگ طلایی تو انگشت دست چپش که حداقل 20 سالی از اونجا بودنش میگذشت.. چه لبخند قشنگی داشت...آدمو یاد یه تابلوی خطاطی شده مینداخت ! یا مثلا یاد دیوان حافظ...یا اون گردن آویزای چوبی که همیشه آرزوشو داشتم... چقدر مهربون بود...برخلاف من...به قول خانوم جباری یادش افتادم چون نیاز داره واسش دعا کنم...خدایا آزاده خانم تا اذان صبح؟...
ما را در سایت تا اذان صبح؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6cafe744 بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 17 ارديبهشت 1399 ساعت: 4:14

بابای پریسا رفت...پریسای مظلوم و مهربونم...میتونم دردی که داره رو با تموم وجودم حس کنم...بابای پری بابا نبود...رفیق بود براش...بهترین رفیق‌...تنها رفیق...غمگینم که نمیتونم برم پیشش و بغلش‌ کنم... تا اذان صبح؟...
ما را در سایت تا اذان صبح؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6cafe744 بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 17 ارديبهشت 1399 ساعت: 4:14

کسی چه میدونه شاید ماهم مثل خیلی از وسایل دست‌ساز بشر، عمر مفید مشخصی داشته باشیم. مثلا من خودم عمر مفیدم 10 سال بوده بعد از اون هیچوقت عمیقا خوشحال نبودم... تا اذان صبح؟...
ما را در سایت تا اذان صبح؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6cafe744 بازدید : 84 تاريخ : چهارشنبه 17 ارديبهشت 1399 ساعت: 4:14

هر داستانی دو قسمت داره، قسمتی که میدونیم و قسمتی که نمیخوایم بدونیم. تا اذان صبح؟...
ما را در سایت تا اذان صبح؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6cafe744 بازدید : 86 تاريخ : چهارشنبه 17 ارديبهشت 1399 ساعت: 4:14